Wednesday, March 6, 2024

ما و انتخابات مجلس - بخش دوم

 

ما و انتخاباتِ مجلس

(بخش دوم)

  فیروز شادمان

 ▫️ نگاهی تحلیلی به رأی‌ریزی در حوزه‌ی انتخابیه‌ جنوب استان ایلام

 انتخابات در استان‌های مختلف ایران، قصه‌ی واحدی‌ست با ساختار ثابت، که ماجراهای فرعیِ متنوع، آن را به کارناوال رقت‌انگیزی از حرکات ناموزون و نواهای گوش‌خراش بدل می‌کند. من از استان زرخیز و بی‌نوای ایلام حرف می‌زنم؛ اما احتمالاً یک لُر بویراحمدی یا تُرک دشت مغانی و کورد بیجاری هم در این توصیفات، صحنه‌های آشنایی خواهد یافت.

▫️ اعلام کرده‌اند که نفرِ اوّل در انتخابات حوزه‌ی «آبدانان، بدره، دره‌شهر، دهلران» با حدود سی‌هزار رأی راهی مجلس شده است. تعداد کسانی که در استانِ ایلام، دارای شرایط شرکت در یک انتخابات آزاد بودند ۴۷۷۰۰۰ نفر بود؛ که نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر در حوزه‌ی دهلران حق داشتند به نامزد مورد نظر نظام رأی بدهند. نتیجه آن که آقای دکتر چراغی با رأیِ یک‌پنجم مردم وکیل مجلس شد (آمار رسمی).

 ▫️ تأملات

یک) آقای نماینده - اسدالله چراغی - در سال‌های اخیر، دو شغل داشت که یکی «نامزدی» در انتخابات مجلس شورای اسلامی بود. ایشان از علی‌کنکوری‌های مشهور در حوزه‌ی جنوب‌اند و این وصف، تاریخچه‌ی تمام نماینده‌های منطقه است: شرکت پیوسته در انتخابات، حضور مستمر در مراسم ختم و ختنه‌سوران، مال‌و‌مال گشتن و هاس کردنِ رأی!

دو) کاندیدای نمایندگی مجلس شورای اسلامی، تقریباً هیچ وقت در اولین نام‌نویسی پیروز نمی‌شود. اولین نامزدی برای شنیده شدنِ اسم و شروع لابی‌هااست. اگر به هر دلیلی، شخص ولایت‌مدار مورد اشاره، نخواهد دوباره نامزد شود، تأیید صلاحیت او سرمایه‌ای پرارزش برای حرکت در سلسله‌مراتب آخوند-لیسی است. اما کمتر کسی پس از اولین شکست، بی‌خیالِ ادامه‌ی مسیر می‌شود؛ پس رویاپردازی ادامه پیدا می‌کند.

(این توضیح لازم است: در بعضی ادوار، افرادی فقط برای این که تأیید شورای نگهبان را به عنوان یک برگ‌برنده برای ترقّی، یا خارج شدن از سایه‌ی شوم یک اتهام در سوابق انقلابی‌شان داشته باشند وارد این عرصه شده‌اند. در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ این امر رایج‌تر بود.)

سوم) نامزد شکست‌خورده‌ی مصمم، به کار سابق برمی‌گردد. پست جدید و بالاتر، انگیزه‌های وکیل مجلس شدن را کم می‌کند؛ پس غالباً در شغل قبلی می‌ماند اما این بار شروع می‌کند به «گره‌گشایی» از مشکلات «مردم» و همان حضورهای فعال در سور و سوگ‌!

چهار) زمزمه‌های خدمات مرد نازنینی که مردم نمک‌نشناس، در دور قبل نگذاشتند برود بهارستان، بالا می‌گیرد. در صف نانوایی حرف از بدو-بدوهای دکتر برای بیمارانی‌ست که در راهروهای شفاخانه‌های بیمار سِتانِ استانِ همجوار، منتظر نگاهی آشنا و مددی برای پذیرش، نوبتِ نزدیک دکتری یا تخفیف در هزینه‌ها هستند. دکتر واقعاً کم نمی‌گذارد - أن شاء الله که داستانْ درست مثل شهید بهشتی مظلوم، شیفتگیِ خدمت است و نه تشنگی قدرت؛ اما افسانه‌سرایی‌ها که اوج می‌گیرد آدم به شک می‌افتد:

دکتر به خاطر بیمار آبدانانی، رییس شفاخانه‌ای را در دزفول به باد انتقاد گرفته. دکتر تمام هزینه‌های درمانی افراد بی‌بضاعت را از جیب خودش می‌داده. حتی شنیده شده که شبها نان و خرما می‌برده پشت در خانه‌ی مستمندان!

تا لحاف‌پوشانِ توییتر بفهمند که عصر دیجیتال هنوز به پشتکوه نرسیده، روایات ایثار دکتر، سینه‌به‌سینه منتشر می‌شود و بالاخره، نامزد ولایی ما به صندلی سبزی در دو متریِ حمید رسایی می‌رسد - چه سعادتی!

پنج) وقتی نماینده‌ی منتخبِ احمد جنتی، بعد از چهار سال دوباره هوس انتخاب شدن کند، باید یقین کرد که در عینِ زرنگی، متوهّم نیز هست. در حوزه‌های روستایی و ایلی، مردم کم‌حوصله‌اند. عشایر غیور، اگرچه رهبران را، خصوصاً اگر از سادات مکرّم باشند، نیم‌قرن هم تحمل می‌کنند، برای تحمل ریختِ کُرّ شه‌مرادخانِ ترتپه‌ای و شنیدن نطق‌های آتشین او، ۴ سال بیشتر وقت نمی‌دهند. نمایندگی در این مناطق، یک‌دوره‌ای است*.

شش) دکتر راهی مجلس می‌شود و در اولین قدم، فرماندار شهرستانِ کذا و رییس‌فرهنگِ آن یکی بخش و آبدارچی بانک کشاورزی، شعبه‌ی قلاتسمه را عزل می‌کند. از آن‌جا که سندِ پتروشیمیِ چَوار،  شش‌دانگ به نام ایل ارکوازی‌ است؛ دکتر نمی‌تواند مدیر عامل آن را عوض کند اما قطعاً می‌تواند تعدادی از چراغی‌ها را در آن‌جا مشغول زیرآب‌زنی کند. بالاخره گذرِ ارکوازی‌ها به بهارستان می‌افتد؛ پس باید هوای بستگان دکتر را داشته باشند.

هفت) کسی که تا دیروز بوی پشکل گرفته بود از فرطِ معاشرت با گوسفندان، کسی که به اعضای طوایف - از کدخدا تا چوپان - تلفن می‌کرد و التماس رأی داشت، حالا تماس‌های مردم را به شرطی جواب می‌دهد که از طرف زن و بچه و خواهر و برادر دکتر سفارش شده باشند.

هشت) در میان نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی مناطق سابقاً محروم و به یُمن نظام مقدس جمهوری اسلامی، بدل‌شده به «آسیب‌پذیر» و «کمتر توسعه یافته» کسانی هم هستند که به خاطر احساس تکلیف به این عرصه دخول می‌کنند. این عده، چنان از مرحله پرت‌اند که بدیهی‌ترین شرایط چنین رقابتی را ندارند اما به‌شدت امیدوارند که «کار به دور دوم نکشد و در همان بار اول و دور اول، بکوب بروند تا کمیسیون اصل ۹۰». شگفت‌زده شدنِ این نامزدها، که اغلب به «شاعری» هم «اشتهار» دارند، در زمان اعلام نتایج انتخابات پدیده‌ی جالبی است! آنان بی آن که حمایت ایل و طایفه خود را داشته باشند، چنان امیدوارند که بعد از اعلام آرا، افسرده می‌شوند! موضوع فقط متوهّم بودنِ این اهلِ تکلیف نیست؛ قول گرفته‌اند! از روستاییانِ رِند، صمدآقاهای ظاهراً گول‌ و یوول، وعده‌ها شنیده و تعهدها گرفته‌اند! سوگند حضرت عباس! دستِ مردانه! قسمِ شیرِ مادر و ناموس! و تماماً دروغ. اما نامزدهای ذخایر انقلاب، که بارها شاهد عهدشکنی و فریب‌کاری هم‌ولایتی‌ها بوده‌اند، باز هم به خودشان گفته‌اند این‌بار فرق می‌کند. پول داده‌اند! اما معلوم نیست با کدام منطق، بدون پشتوانه‌ی طایفه‌ای، به قولِ قبایل دیگر امید بسته‌اند.

*نماینده‌ای که دوره‌ی اول وکالتش تمام شده، باید به شکلی نافُرمْ ساده‌لوح باشد که بلافاصله برای انتخاب مجدد نامزد شود. در مناطقی که ذکرش رفت، نماینده‌ی سیر، حتی اگر هنوز اشتهای پول و اعتبار داشته باشد، بهتر است یکی-دو دوره گم‌وگور شود. برود در اقصی نقاط کشور، به قزوین و زنجان و بلوچستان خدمت کند و وقتی برگردد که مردم به مرحله‌ی «صد رحمت به کفن‌دزد اولی» رسیده باشند و یادشان رفته باشد که این یکی آقای دکتر، در دزدی و زیر-و-روکشی، جزء السابقون بوده. باید شلتاق‌ها، عربده‌کشی‌ها، زد-و-بندهای به سامان رسیده‌ی پیشین، از حافظه‌ی تاریخی مردم پاک شده باشد. اینان طبعاً با پول بیشتر و حمایت مرکز، شانس بیشتری خواهند داشت.

 📝 بعد التحریر

در مسئله‌ی انتخابات، جمهوری اسلامی همه‌ی برگ‌هایش را بازی کرده بود؛ مانده بود رای دادن از طرف مردم، که از آن هم قفل‌گشایی شد. با انتخابات اسفند ۱۴۰۲ و تحریم مطلق انتخابات از سوی مردم، آن‌ها هم آس‌شان را رو کردند و میخ آخر را به تابوت مشروعیت رژیم زدند. مشخص شد که جمهوری ‌اسلامی دیگر توان بسیج نیروهای پیاده‌اش را ندارد. تحریم گسترده‌ که کابوس خامنه‌ای بود رخ داد. از این پس هیچ چیزِ این رژیم قابل مذاکره نیست. انتخابات مجلس، تنها سنگر باقیمانده برای رژیم بود و فرو ریخت: در اسفند ۱۴۰۲، مردم ایران قیدِ مسائل خُرد و استانی را زدند. گام بعدی اگر براندازی نباشد فروپاشی است.

 

پایان بخش دوم

اسفند ۱۴۰۲ - فیروز شادمان

ایران

ما و انتخاباتِ مجلس (بخش اول): «خِشتِ کجِ پارلمان در ایران» / فیروز شادمان

 

ما و انتخاباتِ مجلس

(بخش اول)

 

«خِشتِ کجِ پارلمان در ایران»

 

فیروز شادمان

 "انتخابات پنجمین دوره‌ی مجلس شورای ملی، در سال ۱۳۰۲ و پس از انتصابِ سردارسپه به نخست‌وزیری، توسط احمدشاه قاجار برگزار شد. این آخرین انتخاباتی بود که سلسله‌ی قاجار برگزار کرد...". (ویکی‌پدیا)

 صد سال پس از انتخاباتی که ذکرش رفت، بازار مکّاره‌ی انتخابات اسفند ۱۴۰۲ را داشتیم، با یک ویژگی منحصر به فرد: اگر صد سال پیش، رؤسای طوایف شناسنامه‌ی رعایا را می‌آوردند - قطعاً با اطلاع و احتمالاً با رضایت‌ آنان - و اسم نامزدی را می‌نوشتند که مهره‌ی «دستگاه» بود؛ حالا خامنه‌ای به اسم مردم و بدون اطلاع‌شان رای داده! یعنی «مهره» که هیچ، رأی‌ریزها را هم «نظام» تعیین کرده‌ است! رژیم ملاها در جهانی دیگر طَیران می‌کند و سیَران!

 ببینیم انتخاباتی که احمدشاه قاجار برگزار کرد چه در پی داشت:

 حزب تجدد، که دبیرکل آن - احمد تدین - از بیرجند به مجلس راه یافته و تمام‌قدْ حامی سردار سپهِ تازه صدراعظم‌شده بود، با چهل کرسی برنده‌ی قاطع انتخابات شد؛ کسبِ ۳۰ درصد کرسی‌های مجلسی که ۱۳۶ نماینده داشت. نتیجه مشخص بود: مجلس هم بر انتخاب رضاخان به نخست‌وزیری صحه گذاشت. دومین فراکسیون را نامزدهای پیروز حزب سوسیالیست به دبیرکلی سلیمان‌میرزا اسکندری با ۱۴ کرسی تشکیل دادند و فراکسیون سوم، با تنها ۸ کرسی، گروهی بودند از یاران سیّد حسن مدرّس، که از فهرست حزب اصلاح‌طلبان ایران با رأی مردم انتخاب شدند.

 یادآوری این انتخابات، پس از یک قرن - با وجود همه‌ی مشکلات و نقایصی که قابلِ توجیه با ماله‌ی مقتضیات زمان نیست - بدون سوگیریِ حاصل از نوستالژی نیز رشک‌انگیز است.

 آیا انتخاباتی که در یازدهم اسفند ماه ۱۴۰۲ به تاریخ پیوست، در سال ۱۵۰۲ برای مردم ایران هیچ نشانی از سربلندی و افتخار خواهد داشت؟

اگر دردِ جمعِ ۸ نفره‌ای که مدرس را در سال‌های پس از ۱۳۰۲ مویِ دماغ سردار سپه کرد #دموکراسی بود و پارلمانتاریسم در این صد سال، هدف - تنها هدف - باقی می‌ماند و مشروطه پیش پای دیکتاتوری مصلح، قربانی نمی‌شد، در سال ۱۴۰۲ ایرانیان، نوادگان مشروطه‌خواهان قرنِ سیزدهم، شاهد انتخاباتی نبودند که در آن، حکومتْ نه تنها نامزدها، که رای‌دهندگان را هم از پیش تعیین کند. خِشتِ اول پارلمانتاریسم ایرانی از اول کج گذاشته شد. در این مورد باید بحث و پژوهش کرد. قصد ندارم این جستار مختصر را با فرضیه‌های سوگیرانه بی‌اعتبار کنم و در عین زمان، بی‌انصافی‌ست اگر نگوییم مجالس ایران، تا سال ۵۷ و در تمام دوره‌ها، کسانی را به تاریخ معاصر معرفی کردند که مرور نام‌شان تا ابد همراه با دریغ خواهد بود. تعدادی از آن رجال، دانشمندانی بودند که به بوعلی و خواجه نصیر و نظام الملک پهلو می‌زدند. اما همین که کرسیِ تقی‌زاده، فروغی، مصدق و ملک الشعرای بهار به امثال قالیباف و قاضی‌پور و حمید رسایی و مرتضی آقاتهرانی رسید، برای اثبات روند قهقرایی پارلمان ایرانی کافی است. سیرِ نزولی مورد اشاره، در دوران حکومت ملاهای شیعه، کمابیش شبیه مجالس مشروطه بود. حتی با معیارهای حداقلی، مضحک و حیرت‌انگیز جمهوری اسلامی، فاصله‌ی کیفی نمایندگان دور اول مجلس شورای اسلامی، با دوره‌های آخر، حتماً موجب حیرت خوانندگان تاریخ انقلاب ۵۷ خواهد بود. جمهوری اسلامی مجدّانه در تلاش است که کلکِ خودش را بکند و آخرین مجلس شورای اسلامی‌اش مجلسی سوپر انقلابی، متشکل از پادوهای هیَئات و تکایا و روضه‌خوان‌های عمیقاً دوزاری باشد. 

 تحریم

 تا سال‌ها، شاید تا اوایل دهه ۱۳۹۰، تحریم - یعنی شرکت نکردن در انتخابات و یا رأی سفید دادن و آراء هجوآمیز - گزینه‌ی رایجی نبود. حتی روحانی، شیخِ شیّادی که خواستِ مردم ایران را از «اصلاح‌طلبی» به «اعتدال» کاست و از چانه‌زنیِ حجاریان، به التماس‌های ظریف کشاند، بیشتر از ۲۰ میلیون رأی گرفت. تا در چند انتخابات اواخر عمر جمهوری اسلامی بود که تحریم - نفی مطلق انتخابات - غالب شد؛ چیزی که هرگز مطلوب رژیم نبود.

 اکنون روندِ نفی، در اسفند ماه ۱۴۰۲، به اوج رسیده است. در تهران، آمار رسمی از مشارکت بیست درصدی حکایت دارد که نیمی از آن‌ها رأی زول داده‌اند: سفید و باطله! در بعضی از ولایات، نماینده‌ی «منتخب» تنها با حدود ۵ درصد آراء برنده‌ی سیرک شده!

مقطعِ فعلی، شروع دوره‌ای است که طی آن، زندگی جداگانه‌ی مردم و حکومت به شکلی بی‌سابقه در منظر جهان قرار می‌گیرد. اکثریت مردم بالاخره بعد از ۴۵ سال فهمیده‌اند که جمهوری اسلامی، ایران را به عقد خود درآورده اما عاشق فاطمه و زینب‌ است! سرانجام عده‌ی زیادی از ایرانیان متوجه شده‌اند که ایران برای جمهوری اسلامی هرگز وطن نبود. جمهوری اسلامی، از همان ابتدا، ایران را به خاطر ثروتش اجاره کرد و بعد که حماقت اسلامی مردم را دید، آن را به تملک درآورد.

این مقطعْ پایانی خواهد داشت. رأی‌ندادن البته یک کنشِ رادیکال نیست. ایران راهی ندارد جز این که اسلام و جمهوری‌اش را سه‌طلاقه کند و خواهد کرد؛ در این مسیر، رأی‌ندادن در بافتار امر انتخابات معنا می‌یابد. این قدمی بزرگ در راه مشروعیت‌زدایی از رژیم ملاهای شیعه است و نه تاکتیکی برای براندازی.

 جمهوری اسلامی شوهرِ معتاد به قماری‌ست که حتی اگر کارتن‌خواب شود، دیگران را قربانیِ خیالات آخرالزمانی خود خواهد کرد. به هر قیمتی باید ایران را از این کابوس خلاصی داد.

 (پایان بخش اول)

 فیروز شادمان - سیزدهم اسفند ۱۴۰۲

ما و انتخابات مجلس - بخش دوم

  ما و انتخاباتِ مجلس (بخش دوم)   ✍ ف یروز شادمان   ▫️ نگاهی تحلیلی به رأی‌ریزی در حوزه‌ی انتخابیه‌ جنوب استان ایلام   انتخابات در ...