ما و انتخاباتِ مجلس
(بخش اول)
«خِشتِ کجِ پارلمان در ایران»
✍ فیروز شادمان
"انتخابات پنجمین دورهی مجلس شورای ملی، در سال ۱۳۰۲ و
پس از انتصابِ سردارسپه به نخستوزیری، توسط احمدشاه قاجار برگزار شد. این
آخرین انتخاباتی بود که سلسلهی قاجار برگزار کرد...". (ویکیپدیا)
صد سال پس از انتخاباتی که ذکرش رفت، بازار
مکّارهی انتخابات اسفند ۱۴۰۲ را داشتیم، با یک ویژگی منحصر به فرد: اگر صد سال پیش،
رؤسای طوایف شناسنامهی رعایا را میآوردند - قطعاً با اطلاع و احتمالاً با رضایت
آنان - و اسم نامزدی را مینوشتند که مهرهی «دستگاه» بود؛ حالا خامنهای به اسم
مردم و بدون اطلاعشان رای داده! یعنی «مهره» که هیچ، رأیریزها را هم «نظام» تعیین
کرده است! رژیم ملاها در جهانی دیگر طَیران میکند و سیَران!
ببینیم انتخاباتی که احمدشاه قاجار برگزار کرد
چه در پی داشت:
حزب تجدد، که دبیرکل آن - احمد تدین - از بیرجند
به مجلس راه یافته و تمامقدْ حامی سردار سپهِ تازه صدراعظمشده بود، با چهل کرسی
برندهی قاطع انتخابات شد؛ کسبِ ۳۰ درصد کرسیهای مجلسی که ۱۳۶ نماینده داشت. نتیجه
مشخص بود: مجلس هم بر انتخاب رضاخان به نخستوزیری صحه گذاشت. دومین فراکسیون را
نامزدهای پیروز حزب سوسیالیست به دبیرکلی سلیمانمیرزا اسکندری با ۱۴ کرسی تشکیل
دادند و فراکسیون سوم، با تنها ۸ کرسی، گروهی بودند از یاران سیّد حسن مدرّس، که
از فهرست حزب اصلاحطلبان ایران با رأی مردم انتخاب شدند.
یادآوری این انتخابات، پس از یک قرن - با وجود
همهی مشکلات و نقایصی که قابلِ توجیه با مالهی مقتضیات زمان نیست - بدون سوگیریِ
حاصل از نوستالژی نیز رشکانگیز است.
آیا انتخاباتی که در یازدهم اسفند ماه ۱۴۰۲ به
تاریخ پیوست، در سال ۱۵۰۲ برای مردم ایران هیچ نشانی از سربلندی و افتخار خواهد
داشت؟
اگر دردِ جمعِ ۸ نفرهای که مدرس را در سالهای
پس از ۱۳۰۲ مویِ دماغ سردار سپه کرد #دموکراسی بود و پارلمانتاریسم در این صد سال،
هدف - تنها هدف - باقی میماند و مشروطه پیش پای دیکتاتوری مصلح، قربانی نمیشد،
در سال ۱۴۰۲ ایرانیان، نوادگان مشروطهخواهان قرنِ سیزدهم، شاهد انتخاباتی نبودند
که در آن، حکومتْ نه تنها نامزدها، که رایدهندگان را هم از پیش تعیین کند. خِشتِ
اول پارلمانتاریسم ایرانی از اول کج گذاشته شد. در این مورد باید بحث و پژوهش کرد.
قصد ندارم این جستار مختصر را با فرضیههای سوگیرانه بیاعتبار کنم و در عین زمان،
بیانصافیست اگر نگوییم مجالس ایران، تا سال ۵۷ و در تمام دورهها، کسانی را به
تاریخ معاصر معرفی کردند که مرور نامشان تا ابد همراه با دریغ خواهد بود. تعدادی
از آن رجال، دانشمندانی بودند که به بوعلی و خواجه نصیر و نظام الملک پهلو میزدند.
اما همین که کرسیِ تقیزاده، فروغی، مصدق و ملک الشعرای بهار به امثال قالیباف و
قاضیپور و حمید رسایی و مرتضی آقاتهرانی رسید، برای اثبات روند قهقرایی پارلمان ایرانی
کافی است. سیرِ نزولی مورد اشاره، در دوران حکومت ملاهای شیعه، کمابیش شبیه مجالس
مشروطه بود. حتی با معیارهای حداقلی، مضحک و حیرتانگیز جمهوری اسلامی، فاصلهی کیفی
نمایندگان دور اول مجلس شورای اسلامی، با دورههای آخر، حتماً موجب حیرت خوانندگان
تاریخ انقلاب ۵۷ خواهد بود. جمهوری اسلامی مجدّانه در تلاش است که کلکِ خودش را
بکند و آخرین مجلس شورای اسلامیاش مجلسی سوپر انقلابی، متشکل از پادوهای هیَئات و
تکایا و روضهخوانهای عمیقاً دوزاری باشد.
تحریم
تا سالها، شاید تا اوایل دهه ۱۳۹۰، تحریم - یعنی
شرکت نکردن در انتخابات و یا رأی سفید دادن و آراء هجوآمیز - گزینهی رایجی نبود.
حتی روحانی، شیخِ شیّادی که خواستِ مردم ایران را از «اصلاحطلبی» به «اعتدال»
کاست و از چانهزنیِ حجاریان، به التماسهای ظریف کشاند، بیشتر از ۲۰ میلیون رأی
گرفت. تا در چند انتخابات اواخر عمر جمهوری اسلامی بود که تحریم - نفی مطلق
انتخابات - غالب شد؛ چیزی که هرگز مطلوب رژیم نبود.
اکنون روندِ نفی، در اسفند ماه ۱۴۰۲، به اوج رسیده
است. در تهران، آمار رسمی از مشارکت بیست درصدی حکایت دارد که نیمی از آنها رأی
زول دادهاند: سفید و باطله! در بعضی از ولایات، نمایندهی «منتخب» تنها با حدود ۵
درصد آراء برندهی سیرک شده!
مقطعِ فعلی، شروع دورهای است که طی آن، زندگی
جداگانهی مردم و حکومت به شکلی بیسابقه در منظر جهان قرار میگیرد. اکثریت مردم
بالاخره بعد از ۴۵ سال فهمیدهاند که جمهوری اسلامی، ایران را به عقد خود درآورده
اما عاشق فاطمه و زینب است! سرانجام عدهی زیادی از ایرانیان متوجه شدهاند که ایران
برای جمهوری اسلامی هرگز وطن نبود. جمهوری اسلامی، از همان ابتدا، ایران را به
خاطر ثروتش اجاره کرد و بعد که حماقت اسلامی مردم را دید، آن را به تملک درآورد.
این مقطعْ پایانی خواهد داشت. رأیندادن البته یک
کنشِ رادیکال نیست. ایران راهی ندارد جز این که اسلام و جمهوریاش را سهطلاقه کند
و خواهد کرد؛ در این مسیر، رأیندادن در بافتار امر انتخابات معنا مییابد. این
قدمی بزرگ در راه مشروعیتزدایی از رژیم ملاهای شیعه است و نه تاکتیکی برای
براندازی.
جمهوری اسلامی شوهرِ معتاد به قماریست که حتی
اگر کارتنخواب شود، دیگران را قربانیِ خیالات آخرالزمانی خود خواهد کرد. به هر قیمتی
باید ایران را از این کابوس خلاصی داد.
(پایان بخش اول)
فیروز شادمان - سیزدهم اسفند ۱۴۰۲
No comments:
Post a Comment