یهودیستیزی جدید و مسألهی فلسطین
تزهایی در توضیحِ امتناعِ گفتوگو
✍ فیروز شادمان
- آیا به راستی هر قوم دیگری میتوانست - تصادفاً - قربانی هولوکاستی دیگر باشد؟
- چهطور میتوان همزمان هولوکاست را محکوم کرد و یهودیت یا یهودیان را نقد، و از اتهام یهود-ستیزی مبرّا ماند؟
- مرز کجااست؟ زمان مناسب چه زمانی است؟ چه باید کرد که نقدِ یهودیت و یهودیان، در گرماگرمِ نزاعهای پیرامون هولوکاست، با وجود اذعان به شناعتِ تردیدناپذیرِ آن فاجعه، منتقد را همرأی آدم فرومایهای چون احمدینژاد و همپالکیهایش در جمهوری اسلامی نشان ندهد؟
- حمله به اسراییل و صهیونیسم، برای اکثریت مسلمانان و در رأس همه، رژیم ولایت فقیه، جلوهای از یهود-ستیزی بوده؛ اما چهطور میتوان سیاستهای اسراییل و فلسفهی صهیونیسم را مورد نقد قرار داد، بدون ترس از اتهام یهود-ستیزی؟ آیا خودِ دولت اسراییل، با ادعای نمایندگی قوم یهود در سرتاسر جهان، زمینهساز و مروّج چنین نگاهی نیست؟
📝 فاجعهی تروریستی هفتم اکتبر، به دست قصابان حماس و جهاد اسلامی و پشتیبانی تمام و کمال جمهوریاسلامی، قطر و ترکیه، مرا مجاب کرد که ترس را کنار بگذارم و بنویسم.
۱) دفاعِ از موجودیت اسراییل، یک وظیفهٔ اخلاقی است. «راه حل نهایی» در قالب فاجعهی دهشتناک هولوکاست، در نیمهی نخست قرن بیستم، میوهی تلخ قرنها یهودیستیزی بود که اگرچه غربیان پایهگذارش بودند، جامعهی جهانی خود را ملزم دانست آن را چاره کند.
۲) اسراییل به عنوان یک دولتشهرِ مستقر و دموکراتیک، مسألهی انسان معاصر نیست؛ آنچه در متون حقوقی بینالمللی مطرح است مسألهی فلسطین است.
۳) کشورهای عرب، مسألهی فلسطین را اسلامی کردهاند تا به تنهایی مجبور نباشند برای تأسیس کشور فلسطین هزینه کنند: جمهوری اسلامی تا وقتی خودی است که پول بدهد و دهانش را ببندد. نفتِ اسلام میتواند از خوزستان و ایلام به غزه برود اما فلسطینی حاضر به دریافتِ خونِ مجوس نیست، حتی اگر در آستانهی مرگ باشد.
۴) هیچ عاملی جز «چمدانهای دلار» نمیتوانست سلفیهای فلسطینی را به رافضیون نزدیک کند.
📝 کمتر مسلمانی میداند که اقبال لاهوری، بزرگترین روشنفکرِ تاریخ کشور پاکستان، از تأسیس اسراییلو رهایی قوم یهود از آوارگی تاریخی، خرسند بود. آنهایی هم که میدانند مصلحت امر در آن میبینند که مواضع تنها دارندهی «بمبِ اسلامی» را در حمایت از فلسطین تضعیف نکنند.
۵) برای جمهوری اسلامی، مسألهی قدس موضوعی صد در صد شیعی است: برای عربِ تحقیر شده توسط اسراییل، نجات قدس مهم است و رژیم ولایت فقیه میخواهد این افتخار را از آن خود کند تا مسلمانان جهان را به پذیرش سروریِ مذهب تشیع وا دارد.
۶) اما آنچه بحث در مورد مسألهی فلسطین را به امری ممتنع بدل میکند، جز اینها، وضعیت پارادوکسیکال اسراییل است که از سویی وجودش محصولِ ناگزیرِ یهودستیزی است و از سوی دیگر، موجودیتش هنوز محرک و مقوّمِ یهودیستیزی.
یهودیان فقط یک بار فرصت داشتند که از راه حل نهایی جان بهدر ببرند و حالا که از خاکستر آشوویتز برخاسته بودند تنها راه جلوگیری از تکرار چنین مصیبتی را در داشتن کشوری مقتدر دیدند. شاید اگر هولوکاست روی نمیداد، این ضرورت تاریخی تا این حد حیاتی نمیشد.
۷) ساختار کنونیِ کشور اسراییل، برای سالهای نخست پس از جنگ جهانی دوم منطقی بود. روندی که به شکلگیری اسراییل ختم شد تماماً قابل دفاع نیست، اما ضرورت تاریخی و شرایط بحرانی آن دوران، یهودیان و جامعهی جهانی را وادار کرد که بر رخدادهایی چشم ببندند که هیچ توجیه اخلاقی نداشت. اسراییل در سه دههی اول پس از اعلام موجودیت، با اشتباههای مهلک کشورهای عربی، وادار به دفاع از خود در جنگهایی شد که جز تحقیر، حاصلی برای اعراب نداشت. اسراییل برای خروج از وضعیت تدافعی، پس از آخرین پیروزی در جنگ رویارو، به قدر کافی محق بود که بر توان تهاجمیاش بیافزاید اما آنچه رخ داد - ولع بیپایان برای گسترش قلمرو - باعث شد که درهمآمیختگی دین و دولت، به بدترین شکل بروز پیدا کند.
اسراییل در حالی از نظر نظامی دست بالا را داشت که مهاجم نبود و اگر میل به تصاحب سرزمینهای جدید نبود، این برتری نظامی با شایش (حقانیت) اخلاقی هم همراه میماند.
۸) آنچه که گفتوگو در مورد موجودیت اسراییل را، بین موافقان و مخالفان این کشور به مجادلههایی بیانتها تبدیل میکند، در پارادوکس ذاتی اسراییل است که با وجود توانمندیهای کمنظیر در همهی حوزههای حکمرانی، همچنان کشوری یهودی باقی مانده.
چرا برتریِ بلامنازع اسراییل در منطقه، نتوانسته است این کشور را از حالت فوقالعاده خارج کند و مردم سختکوش، متحد و تیزهوشاش را به امنیت پایدار برساند؟
آیا خالی کردنِ غزه از فلسطینیان و نابودی حماس، نقطهی پایان بحران است؟
با کدام استدلال منطقی میتوان محو حماس را ممکن دانست؟
آیا تونلهای غزه، در ذهن ساکنان کرانهی باختری رود اردن، بازآفرینی نخواهد شد؟
حتی اشغال کامل کرانهی باختری هم نمیتواند راه حل نهایی باشد. آیا اسراییل میخواهد کشوری همیشه در بحران بماند؟ واضح است که گنبد آهنین هر روز و هر سال، پیشرفتهتر خواهد شد، اما آیا این چتر دفاعیِ رشکانگیز، میتواند تضمینی برای امنیت پایدار باشد؟
۹) در درازمدت اسراییل نمیتواند به عنوان کشوری خاص با مردمی برگزیده، سرزمینی امن برای ساکنانش باشد.این کشور با پافشاری بر اصولِ رادیکالی که در بدوِ تشکیلش منطقی مینمود، نمیتواند تا ابد همان رویکردی را پی بگیرد که خود در جریان هولوکاست قربانیاش بود: خلوص نژادی. ترمیم چهرهی اسراییل، مسئولیت و وظیفهی مردم این کشور است و با انتخاب راستگراترین احزاب برای حکومت بر اسراییل، این اتفاق رخ نخواهد داد.
۱۰) تناقض اساسیتر این است که اسراییل با تکیه بر قدرت نظامی و زیرساختهای علمی و فناورانهاش، که مستظهر به تأیید متن مقدس است، اساساً نیازی به ترمیم چهرهی خود نمیبیند. دولتهای راستگرا، تصور میکردند که حقانیت یهودیانِ جان به در برده از هولوکاست، ابدی است؛ در پایتختهای اروپایی دیدیم که اینطور نیست. البته گویا دولت اسراییل، از این بابت نگرانی ندارد: قدرقدرت خاورمیانه است و پشتیبانی بیچونوچرای تنها ابرقدرتِ جهان را هم دارد. پس چه باک اگر لندن شاهد راهپیمایی ضد اسراییلی باشد و چپهای حرّاف، بتوانند از زاکانی و رائفیپور و حسن عباسی تا چامسکی و ژیژک و هنیه، ملغمهای بسازند برای رویاهای کودکانهای که پشت تمام دروغپردازیهای رسانههای جریان اصلی است: متحد کردنِ خیالپردازان جهان برای تأسیس یک کوبای عربی-اسلامی در بیخ گوش اسراییل، به اسم جمهوری خلق فلسطین!
☑️ مسألهی فلسطین تنها یک پرسش دارد: اسراییل تا کی میخواهد ایدهی دو-کشوری را نادیده بگیرد؟ نمیپرسم تا کی میتواند، چرا که به باور بنیامین نتانیاهو و خاخامهای مؤمن به صندوقِعهد این توانایی ابدی است. من هم البته مثل او فکر میکنم: اسراییل میتواند تا ابد این ایدهی مقبول و مشروع را «کاغذپاره» بداند اما نمیتواند مطمئن باشد که جنایتِ موحشِ هفتم اکتبر دیگر تکرار نشود. اسراییل بالاخره باید بپذیرد که توانستنْ یک فضیلتِ مشروط است.
برای اسراییل میسّر است که مسألهی فلسطین را در کوتاهمدت «جمع» کند، اما هرگز قادر به بایگانی آن برای همیشه نیست. اصرار اسراییل بر استمرار رویهی ۷۵ ساله، مقتدرانه است اما طرفداران زیادی در جهان امروز و فردا نخواهد داشت. اسراییل با این روند، دولتی یهودی خواهد بود که همزمان دو رؤیا را در سرِ دشمنانش در جدالی ابدی نگه خواهد داشت: «مثل اسراییل شدن» و «نابودی اسراییل». موقعیت هژمونیک راستگرایان در دولت، تیغ دولبهای است که اجازه نمیدهد این کشور، برای تمام جهان منشأ امنیت، آرامش و پیشرفت باشد. جهان، همچنان که از پیشرفت دانش یهودی بهرهمند میشود در دل، آرزوی شکست آن را در سر میپروراند. تا وقتی که دولتهای اسراییل، نفرتپراکنیِ چپها و مسلمانان و اعراب، علیه ملت اسراییل و قوم یهود را به مثابهی فرصت و پناه میبینند، تنش ادامه خواهد داشت. قدرت اسراییل بدون احساس مسئولیتِ این کشور نسبت به اقناع افکار عمومی، باید دائماً صرفِ نزاعی شود که موتور محرکهاش نزد یهودیان، از یک سو احساس برگزیدگی و حقانیت است و از سوی دیگر، انتظار همدلیِ بیمنتهای جهان به دلیل گذشتهی شرمآورش در بدرفتاری با قوم یهود.
No comments:
Post a Comment