«تکلیف ما
با اسلام»
(به بهانهی
انتخابات ریاستجمهوری ترکیه)
از قول محمد میگویند:
دانش اگر در ثریا هم باشد مردمانی از قوم پارس به آن دست مییابند. دقیق گفته است؛
اما نه به این دلیل که ایرانیان باهوشاند؛ آنان «عربی» نمیدانند و همین بالاخره
از سِحرِ محمد نجاتشان خواهد داد.
1. محمد میدانست که جادوی کلمات، تا
ابد، ذهنِ عرب را از تشکیک در *معنا* باز میدارد؛ سِحری که در ترجمهی قرآن، تقریباً
به طور کامل باطل میشود.
(حالا کو تا اعراب
بفهمند ظهورِ محمد شروع «عهد جاهلی» بود نه پایانش و قرآن متنی اهریمنی که محال
است در آن «رضایت» ببینید بدون ارتکاب قتل. قرآن کتاب «خشم» و «لذت» است. اصالتِ
غریزهی مرگ - تاناتوس - و اصلِ لذت. کتابِ ژوییسانس. توضیح خواهم داد.)
🖌 اظهار فضل عدهای از بچهشیعهها
- جماعتِ نسوانْ بیشتر - این اواخر شده بود: "کدوم یکی از ما قرآن رو به فارسی
خونده؟" که یعنی اگر ایرانی قرآن را میفهمید الآن توکیو پایتختمان بود!
باعث خوشحالی بود. عرض میکنم چرا.
این که احمد خاتمی میگوید
منشاء شعار زن، زندگی آزادی آیات نورانی قرآن است؛ حرف دقیقی است. از نور آیات که
بگذریم؛ زن ایرانی با قرآنِ فارسی است که به کشتزاریاش پی میبرد. و بُرد!
عجم باید به اندازهی
ملاهای طالب غرق زبان عربی شود که بتواند قرآن را درست و دقیق بخواند و به کار
ببرد. بوعلی (و نه پورِ سینا) چنان دلباختهی قرآن بود که با آن همه قدرتِ
تَفَلسُف، نتوانست خرقهی تسلیم را وانهد و عریان شود! او آنقدر عربی میدانست که
به آن زبان، هم در ـ طب ـ کتاب بنویسد و هم در فلسفه. اعجاز کلامی قرآن حتی از هوش
بوعلی هم قویتر بود.
2. خاصیت سرکنگبین این هم هست که
بفهمانَد از ترکیب «ایران» و «اسلام» مُلا در میآید؛ که نه اسم مکان است و نه نام
یک دین. بیوطنی است که انگلوار از میراث باهوشترین ملایان هر عصر تناول میکند
(باید در نظر داشت که ظهور انسانی با هوشِ کمی بالاتر از متوسط در میان ملایان،
حتما حاصل جهش ژنتیکی است. این جهش یقیناً کار الله است و یکی از راههای اثبات
وجود او: کنزِ مخفی تاب مستوری ندارد.)
مُلا به ریشهایش دست
میکشد.
رنگ سیاه ۱۳۷۶ و بنفشِ ۱۳۹۶ با نظمی خاص به میان
سفیدی دویدهاند. در اولی، بلاهتِ آشکار، به «معصومیت» تعبیر میشود و حماسهی دوم
خرداد را، به رغمِ سیادتِ - حرامزادگی مقدس - خلق میکند؛ اما دیاثتِ دومی به خط
غبار، روی دانهدانهْ ریشههای سفید-بنفشاش نوشته شده است. و برهان نظم، اینگونه
فنی و فلسفی اثبات میشود! مؤمن قانع میشود که به شکلی کاملاً «منظم» به فاک
رفته؛ پس «الله» هم واجبالوجود است و هم به شکلی منظم، عادل! با هر اشارهی ملا
به الله، یک حوری میکشد پایین. مؤمنین به معاشقهی الله و ملا نگاه میکنند -
بدون قصد لذت!
3. بارها از خودآزاری ۱۴۰۰ سالهی ایرانیان گفتهام؛ با
اسلام. اضافه کنم که مردم ایران، در آغاز از ترسِ اینجهانی به اسلام تن دادند - میخواستند
جان به در ببرند. اما بعد چنان در نقش فرو رفتند که ترس آنجهانی، ذکرِ روز و شبشان
شد. آنچنان در خود فرو رفتند که میتوانستند «ولا الضاااااااالین» را روزی ۱۷ بار و هر بار ۱۷ ثانیه طولانیتر از
قبلی بکشند و مثل خر کیف کنند از عربیدانی!
«دانش» دشمنی
خطرناکتر از دین ندارد؛ سعد بن ابی وقاصِ این جهادِ دائمی بین دین و دانشْ اسلام
عزیز است.
4.
محمد بیراه نگفته بود که «اسلام آخرین دین است و او آخرین پیامبر». دین اسلام
کاملترین مجموعهی شرور تمام ادیان است. شری نیست که نشود از طریق قرآن به آن رسید.
قرآن به معنای واقعی معجزه است: هیچ متنی تا این حد قابل تبدیل شدن به دائرةالمعارفِ
شرور نیست. شنیعترین جنایات را میتوان با استناد به قرآن مرتکب شد. اگر مؤمن
بخواهد به دختر شش ماههاش تجاوز کند؛ حتماً مجوزش را در قرآن کریم پیدا میکند.
🖌 اگر به فرض محال، انجام جنایتی در
قرآن منع شده باشد؛ جادوی محمد این قابلیت را دارد که عین «جواز» عمل کند و بلکه
بر شنیعترین افعال ردای تقدس بپوشاند.
5. میپرسید که مسلمانان چه اصراری به زندگی تروماتیک دارند؟
پاسخ در قرآن است: زیباترین
حوریان نصیب مؤمنانی میشوند که زیباترین دشمنان را کشته باشند. پاداشِ درخور به
جنایت علیه بشریت؛ همان «جهاد» که یک از ده فرع دین است؛ روی کاغذ، نه پاپیروس!
⬛️ داستانی که کاغذهای سوختهی
کتابخانهی گندیشاپور روایت کردند؛ آنچنان از خاطرهی ملی پاک شد که «زیارتنامه»
به این مقام رسید که به خط طلا نوشته شود و روی دیواری از طلا، زیر گنبدی از طلا
نصب شود و مردم مکرر بخوانند. مردمِ حافظپرستی که وقتی پای تقدس به میان میآمد -
تا مسلمانتر، آقاتر و باسوادتر به نظر برسند - هر روز (تا همین شهریور ۱۴۰۱)
در
مسابقهی تعریف و استعراب، در حال سگدو
زدن میبودند.
📜 سخیفترین نثرهای ادبیات عرب زیارتنامههای
شیعیان است.
(همینجا اضافه
کنم که داستان «تحدی» از مهمترین شیادیهای پیامبر مسلمانان است. مبارزهجوییِ
محمد در مورد قرآن.
کتاب محمد، هر عربی را
در چند ثانیه مسحور میکند. برای عربزبان، قرآن یک دعوت همیشگی است به خواندن. به
نظر من، معنای اسلام تسلیم شدن در برابر قرآن است. و قرآن این توان را دارد که هر
عربی را سر جایش متوقف سازد و هر عربِ ساکن و آرامی را در کسری از ثانیه، به خطرناکترین
موجود روی زمین بدل کند. اما به چه مناسبت، یک هندو یا فارس و ترک باید بتواند کتابی همپایهی قرآن به عربی بنویسد؟ مگر خودِ محمد میتوانست همان
«انجیل»ِ - به ادعای پیروانش - تحریفشده را به لاتین بخواند؟ چه رسد به ««نوشتن»ِ
کتابهایی در حد عهد عتیق به عبری؛ به اوستایی، آلمانی و خط را بگیر و برو! تحدی
تصریحی بر این امر هم هست که محمد در زمان شروع خطابههایش هرگز به دنیای نا-عرَب
فکر نمیکرد)
6.
عرض میکردم
که جهاد همهی اسلام است. هیچ چیزی در این دینْ بالاتر از جهاد نیست. «جهاد با
نفس» شعارِ مؤمنان است؛ اما از همان صدر تا ابد، در حد شعار میمانَد. آنچه اصل
است و مقدس، جهاد در راه خدا است.
⚔ «مقدس» بودنِ «جهاد» به جنگِ نبوت با نبوت تقدس بخشید و فجایع صلیبی را خلق کرد. *جهاد اینقدر نزد
الله عزیز است که وقتی چکاچک صلیب و سیف را میبیند به ارگاسم میرسد.*
مؤمن اگر بخواهد روی هیتلر
را کم کند و میلیونها نفر را به کشتن بدهد تا حضرت حجت، جهان را در حالی که خون
به رکاب اسبش رسیده از عدل و داد پر کند؛ کافی است بگوید «بسم الله».
7. هرگز
نتوانستم بفهمم منظور نویسندگان از «تمدن اسلامی» چیست. اسلام انگل تمدنها است؛
نمیتواند تمدنساز باشد. این دین برای اثباتِ سروریِ خود و بردگیِ دیگران، وظیفهی
خود دانسته که با هر جلوهای از تمدن و فرهنگ با ستیزهجویی روبهرو شود. فقط یک
ملت اسم ببرید که در مسیرِ توسعه/تجدّد، به سدّ سدید اسلام بر نخورده باشد. مهمتر:
یک کشور عربی اسم ببرید که توانسته باشد خشت روی
خشت بگذارد بدون باج دادن به الله و بندگانش - که خود را خدای عالمیان میدانند
چون مسلماند و حنیف! بِأَیّ ذَنبٍ قُتِلت خودْ مُذنِب است؛ در قتل.
[خبر نداشتم و
طبعاً نخوانده بودم؛ به لطفِ دوستی شاعر و نویسنده، فهمیدم که روضهی «تقدس» و «ایمان»
را ـ پویا ایمانی ـ خوب منبر رفته. یکشنبه روزی بوده انگار؛ در کافهای حوالی کلیسای
وانک. آنچه من به مددِ فروید و لکان سعی داشتم
بفهمم و بفهمانم؛ او فیلسوفانه نوشته است و با قلمی خوش (خداش با همهی حوریان
بخواباناد). یافتنِ جستار مهم او پیرامون تقدس در اسلام و ایمان در مسیحیت نباید
کار سختی باشد. مختصر این که در اسلام عنصر «ایمان» جای خود را به مفهوم متزلزلِ
«تقدس» میدهد. داستان از اینجا به بعد است که متفاوت میشود و به خردگریزیِ
اسلام میرسد]
📜 انقلاب انقلابها
در روزهای پایانیِ
#انقلاب۱۴۰۱ این بارقه در دلم تابید که مردم افغانستان برای دفن
اسلام، ۴۴ سال وقت تلف نخواهند کرد. جدا از تجربهی نفرینیِ همسایهی
غربی؛ آنها به صبوری و فراخی همتباران ایرانی نیستند. مردم افغانستان عموماً کمطاقتاند
و تصمیم آخر را همان اول میگیرند: میجنگند (اهل پارس در این مورد شیرازی اصلاند:
حال ندارند!).
📝 مردم افغانستان، پُرشتابتر از ایرانیان،
با میراث «پیامبر رحمت» خداحافظی خواهند کرد. مسیر البته آسان نیست. مردم هیچیک
از امارتهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی، به اندازهی افغانها برای تجربهی
«اسلام واقعی» اشتیاق ندارد. افغانها مؤمنترین مردم در میان تمام اقوام امّت
اسلام هستند.
(همین جا باید
گفت که خیانتِ اردوگاه چپ در حق افغانستان از همهی فجایع عصر استالین شریرانهتر
است: حمله به تجددی نوپا، که در بهشت سلفیّون، به یُمنِ پادشاهیِ دادگرانهی
ظاهرشاه، میخواست کشوری شگفتانگیز را به جهان معرفی کند. افغانستانی که برای تبدیل
شدن به ایرانِ دههی سی تا پنجاه، ایرانتر بود.)
8.
پیش از
ادامهی متن، باید موقفی را با شما در میان بگذارم که به باور من باید فرض بنیادین
تمام نقدها به #اسلام_ایرانی باشد؛ فرضیهی صفر:
📜 ایرانیان چهارده قرن روی اسلام
کار کردند شاید آن را «ایرانی» کنند و هر چه بیشتر تلاش کردند؛ مسلمانتر شدند.
صدها قرآنِ پارسی سروده
و نوشته شد؛ اما بیرون از کاغذ، زور «الله» از «پروردگار» بیشتر بود؛ از میدان
نبرد تا رختخواب؛ مِن المهد الی اللحد (اما زنگ و ظرافت و فصاحتِ «ز گهواره تا
گور» کجا!). قرآنهای فردوسی، نظامی، مولانا و حافظ و سعدی و دهها نابغهی
دیگر، روی طاقچهها در کنار مصحف نشستند و تا سفرهی هفتسین هم آمدند اما هرگز
قدمی بیرون از دیوانِ محمد برنداشتند.
9. نوع بشر برای این که
درستیِ این فرضیه را ثابت کند قربانیان بسیار داده است. بعد از هزاران قتال و
قصاص و تجاوز با نازنامِ جهاد، ناسازگاریِ اسلام با زندگی اثبات شده است؛ اما
مؤمنان ناامید نمیشوند.
10.
مؤمن با
«یأس» میانهای ندارد. برۀ مفلوکِ کرمزدهای که ایمان به «لَا تَقْنَطُوا» چنان
مدهوشش کرده که ایوب باید بوق بزند (روایت است که محمد این آیت را بسیار دوست میداشته).
مستِ «و َلَا تَيْأَسُوا» به امید سکسهای پنجاه هزار سالهی بغداد تا ری. وَ لَسَوْفَ
یُعْطِیکَ رَبکَ فَتَرْضَى!
🔳 مؤمن بندهی ژوییسانس است و این
تازه شروع ماجرا است و پایان مقدمهای که معلوم نیست متناش دستآخر چه عنوانی
خواهد داشت.
انتخابات پارلمانی و ریاستجمهوری
ماهِ مه ۲۰۲۳ در ترکیه، نشان داد که خطبههای اردوغان، نوعثمانیستها
را از میراث آتاتورک دور کرده است. زورِ اسلام بر نجابت و تجددخواهی نوکمالیستها
چربیده و ردای سلطان سلیمان بر قامت اردوغان، هوش از سرِ ترکهای آناتولی برده است.
ترکیه میتوانست - هنوز هم فرصت دارد - با انتخاب کمال قلیچدار اوغلو، پندار سروری
بر جهانِ مفلوک اسلام را کنار بگذارد و
دموکراسی سکولار را برگزیند و نه تنها خود را در مسیر رستگاری - آزادی و برابری -
قرار دهد که الگوی همسایهی همسرشتِ شرقی شود. ایران یک بار «عصر تنظیمات» ترکان
را زمینهی انقلاب مشروطه کرد و بعد همان را به اسلام باخت. هنوز هم میتوان امید
داشت که تجددِ ترکی، به یاری نوسازی ایرانی بیاید و دو ملّتِ دوست را سرمشق مردم
خاورمیانه کند.
آیا پیوند خجستهای که
آتاتورک و رضاشاه بستند دوباره احیا خواهد شد؟
فیروز شادمان